جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

تنهایی

نگاه گنجشک اشی مشی ازپشت پنجره

اون موقع که روستا زندگی میکردیم ، خونمون یه پنجره آبی داشت ،درهاش به دشت بزرگی باز می شد ، الان که 25 ساله توی شهر زندگی میکنم خونمون همچین پنجره ای نداره ، زمستون که می شد روبروش آدم برفی درست میکردم شب زیر نور پنجره اینقدر زیبا می شد ساعتها باهاش حرف می زدم همون موقع بود، عاشق پنجره آبی شدم







امواج قلب دریا وساحل درروزبرفی



تالاب فریدونکنار